خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

همراه با یوگا وجودتان شروع به جوشیدن کرده است که قبلا هرگز آن را تجربه نکرده اید

کیفیتی جدید در وجود شما ایجاد می شود دروازه ای جدید که شروع به گشوده شدن کرده است

شما تبدیل به شعله ای خواهید شد که مایلید هر چه دارید با دیگران شریک شوید

اگر عمیقا عشق بورزید به تدریج متوجه خواهید شد که عشقتان بیشتر و بیشتر کیفیت مدیتیشن را پیدا میکند

سکوتی ظریف وارد وجودتان میگردد.افکار مغشوشتان شروع به ناپدید شدن میکنند

فاصله هایی از سکوت به وجود می آیند...!و شما به ژرفای وجود خود دسترسی پیدا میکنید


آنچه هستیم، نتیجه چیزی است که بدان اندیشیده‌ایم

اگر کسی با فکری پلید سخن بگوید و یا عمل کند،درد و رنج به دنبالش خواهد آمد

اگر کسی با اندیشه‌ای پاک سخن گوید و یا عمل کند

شادی به سراغش می آید وهمچون سایه‌ای هیچگاه ترکش نخواهد کرد"بــودا"
  • نسیم ....

در کتاب دنیای سوفی

امروز مطلب بسیار مفیدی رو خوندم که،تنها چیزی که لازم داریم تا فیلسوف خوبی بشویم قوه ی شگفتی است

هان شگفتی چیست؟

کودکان این قوه را دارند.واین تعجب آور نیست.پس از گذشت چند ماه در زهدان،

پا به هستی کاملا تازه ای می نهند.ولی هرچه بزرگتر می شوند قوه ی شگفتی

خود را از دست می دهند می دانید چرا؟

کودک نوزاد اگر می توانست حرف بزند،شاید اولین چیزی که می گفت این بود

که به چه دنیای عجیب و غریبی آمده است.حتما دیده ای چگونه به دور و بر خود نگاه می کند

واز روی کنجکاوی به سوی هر چه می بیند دست دراز می کند.

رفته رفته همراه با واژه آموزی ذوق و شوق خود را بیان می کند

مثلا با دیدن سگ هاپو هاپو هاپو میکند!!!!

در صورتی که شاید ما سر در نیاوریم این همه های و هوی برای چیست

و بگوییم بعله بعله هاپوست آرام بنشین!

چرا ما این طور به هیجان نیامده ایم،چون که سگ زیاد دیده ایم.

این اشتیاق و بی تابی کودک شاید صدها بار تکرار شود

تا یاد بگیرد بی سرو صدا از کنار سگ یا فیل یا...بگذرد بچه در واقع مدت ها پیش از آنکه مدت ها زبان باز کند

و مدت ها پیش از آنکه فلسفی فکر کند به جهان عادت میکند و اگر عقیده مرا بخواهی میگویم چه حیف!

سوفی عزیز،دلواپسی من این است که مبادا توهم مانند بسیاری از مردم

چنان تربیت بشوی که جهان را بدیهی بشماری.

پ.ن:و اینگونه است یکی از بزرگترین معضل های انسان امروز که با دیدن زیبایی ها وشگفتی های جهان خلقت

به شگفتی و حیرت دچار نمیشود،و حتی احساسی ترین موضوع انسان را به قلقلک وادار نمیکند

یک حالتی از مردن در زمان زنده بودن بی تفاوتی محض!

و امور محسوس اطرافش آنچنان عادی و تکراری میشود که زندگی برایش معنایی معادل روزمره گی میابد...

  • نسیم ....

می نویسم با قلمی سرد

اما مرکبی گرم،که از تاروپود وجودم رنگ میگیرد

نه سیاه،سفید مثل رویاهایم

رویاهایی که به حقیقت نپیوست

ولی بی رنگ باقی ماند در پس خاطراتم

خاطراتی که در ایستگاه کودکی پیاده شد و دست مرا بی بهانه رها کرد...نسیم

پ.ن:روز قلم بر نویسندگان انگشت بارانی گرامی باد

  • نسیم ....

کاش همه چیز به وقتش اتفاق بیفتد

همان موقع که ذوقش را داری...

  • نسیم ....

لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر میکنند

ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند!!!

  • نسیم ....

تنبک از نظر نوازندگی رنگ های صوتی و ساختمان فیزیکی اش یکی از پیشرفته ترین و پیچیده ترین ساز کوبه ای جهان محسوب میشود،این ساز از چوب درخت گردو، افرا یا توت به صورت یک تکه در دو قسمت تنه (حجیم تر) و نفیر (باریکتر) در اندازه های مختلف ساخته میشود.در این راستا میتوان از حسین تهرانی پدر تنبک نواز ایرانی اشاره کرد ضرب نام مناسبی برای این ساز نیست،اطلاق تنبک به این ساز بهترین پیشنهاد برای جلوگیری از چند اسمی بودن این مهمترین ساز کوبه ای پوستی ایران است.
تنبک از قسمت های (پوست،دهانه بزرگ،دهانه کوچک،تنه،پا،گلویی،دهانه) تشکیل شده است.
قدمت تنبک با نام های پهلوی دمبلک و تنبور به پیش از اسلام میرسد.
بهمن رجبی معتقد است که نام این ساز در اصل تنبک بوده وتبدیل آن به تمبک به دلیل قلب حرف (ن) ساکن به (م) قبل از حرف (ب) است،مثل اتفاقی که در تلفظ شنبه اتفاق می افتد.
استاد حسین تهرانی برای اولین بار گروه تنبک نوازی را تشکیل داد و برای آنها قطعاتی را تنظیم کرد که موجب پیشرفت هنرجویان گردیداو دستوری برای آموزش ضرب تدوین کرد که پوست تنبک را از لحاظ طنین صدا به سه قسمت میکرد و با انگشت گذاری روی ناحیه مرکزی،ناحیه میانی و ناحیه کناری، هنرجویان توانستند فرق صوتی و طنین این سه نقطه مختلف را متوجه شوند
تهرانی برای ١٠ انگشت احترام خاصی قائل بود و تاکید داشت که نوازنده تنبک باید از هرکدام این انگشتان در جای خود و بموقع بهره گرفته و از ان استفاده کند تا صدای واقعی این ساز در اغمای موسیقی طنین انداز شود...

  • نسیم ....

درمکه که رفتم، خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است

غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به

نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود...درمکه دیدم خدا چند سالیست

که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست

دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید

غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی

را طی کنم  تا به خانه خویش برگردم

و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا

در کمک به مردم جستجو کنم

آری شاد کردن دل مردم همانا

برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست...

مرحوم حسین پناهی

پ.ن:مکه کلیه پدریست که از بی پولی مجبوربه فروشش میشود
مکه تن زنیست که تن فروشی میکند تا فرزند گرسنه ی خودرا سیر کند
مکه دستهای زمخت زنیست که برای امرار معاش از صبح تا شب کار میکند
مکه در اشکهای پنهان کودک یتیمی است

مکه آن پیرمردیست که
وشاید پیرزنی باشد...
مکه در همه جا است شاید همسایه ی دردمند خودمان...!!!
پس بیاییم ما ما مکه را دریابیم نه مکه ما را

  • نسیم ....