ما نسل پس زدنیم،
عاشقمونه ؟ پس میزنیم،
عاشق هم میشیم اما نمیگیم که گیج بمونه،
که مبادا بره،
ما نسل سردرگمی هستیم،
نسلی که مدام دور خودمون میچرخیم
که آدم بهتر پیدا کنیم.به همین خاطر بهترینا رو پس میزنیم...
نسل ما سوخته نبود،
خودمون شعله زیاده خواهیامونو بالا بردیم،
شدیم یه مشت اعضای پیوندی که مدام هم دیگرو پس میزنیم...
از چشمها و شــانهها و دستهایشــان
از آغوش شان
از عطر تن شـان
از صدایشــان
پر رو میشوند؟
خب بشوند
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟
مگر ما به اتکــا همین دستها
همین نگاهها
همین آغوش هـا،در بزنگاه های زندگی
سرِ پا نماندهایم؟
پس حضورتان پایدار...نسیم
آرامگاه حافظ بیش از اندازه ی تصورم که نسبت
به سالهای گذشته رفته بودم شلوغ بود
ولی تمام جماعت مشغول به سلفی گرفتن بودند،
حتی در این بین فرزند کم سن خانواده ای را دیدم که از درخت نخل تزیینی
محوطه بالا میرفت و به پدر تذکر میداد
"طوری ازم عکس بگیر که انگار حواسم نیست"
و یا میله های مونپادها در بین جماعت دست به دست میشد
تمام بنا تاریخی به نظر میرسید!و سوژه ی عکس های خانوادگی
بود،حتی دیوارهای دستشوهای عمومی!
جز حافظ و شان و مرتبه اش و یا تک بیتی که شاید از بَر بخوانند
خیلی افسوس خوردم از این فرهنگ به تاراج رفته،که بخشی را ...و
بخش بزرگی از آن را خود نیز مقصریم
و یا با نقاب های دست سازِ رنگ به رنگ،
و خودنمایی در صفحات مجازی خواستار به رخ کشیدن
حال و روز نه چندانمان خوبمان به دیگران هستیم...!نسیم
شاه خوبانی و
منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای
یعنی چه؟
حضرت حافظ