خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست
شما بگویید،حتی اگر نشنوند . . .

  • نسیم ....

شاید با پول رابطه ای موقت رو بشه خرید

ولی با پول نمی تونیم هیچ عشق پایداری رو از آن خود کنیم

پس اگر کسی به شما گفت پول ازت نمی خوام و فقط عاشقت شدم شک نکنید

لیلی دوباره متولد شده...


فیلم (پیشنهاد بی شرمانه) یک فیلم درام آمریکایی به کارگردانی آدریان لین محصول سال 1993

گواه کاملی بر گفته ی این حقیر است که مردی با ثروت فراوان خود قصد خرید عشق را از همسرمردی جوان ...

  • نسیم ....

آقا گداتو پس نزن اونکه فقط می خواد یه چیز
عمری کبوترت شدم یه بار برام گندم بریز...




  • نسیم ....

به حرمت باران هایی که بوی عشق میداد و درکوچه های کاهگلی یادمان می آورد که ما از خاکیم و دیگر نمی بارد

به حرمت حصیرهای روی شیشه که ناموس ها را از نگاه های بد درامان میداشت

به حرمت چرخ و فلک های آهنی که تداعی کننده چرخ روزگار بود

به حرمت محفل های دوستی های خالصانه که دیگر شکل نمی گیرد

به حرمت پرستوهای عاشق که از شهر کوچ کردند

به حرمت قلبهای مهربانی که حال تکه سنگی بیش نیستند

به حرمت آوای بق بقوی کبوترهای پشت پنجره که دیگر سکوت کرده اند

به حرمت نفس های دونفره که از یادگارش فرزندی خلف به جای می ماند

به حرمت عشق

به حرمت دوستی

به حرمت حضور

به حرمت رابطه ها

و حرمت خیلی چیزها که در قدیم حرمت داشت

وحال بی حرمتی شکل مدرنی از کلاس انسانیت شده

بیاییم حرمت ها را حرمت نهیم عاشق باشیم با آنکه می گوید از عشقی صادقانه

و اگر چیزی را شکستیم دعا کنیم دلی نباشد

وحال که ناخواسته درگیرشکستنش شدیم شکسته هایش را با مهر جمع آوری کنیم

با عذر خواهی پل بزنیم به ارتباطمان به دل عاشق بیچاره و

 ببوسیم زخماهایش را التیام ببخشیم و برایش زمزمه کنیم:

من تورا با جهانی از ثروت عوض نخواهم کرد ای مایه ی آرامش روح و روانم ...


اولین ماجرای عشقی ای که در این
جهان باید آن را به کمال برسانیم
رابطه با خودمان است
تنها پس از موفقیت در این رابطه
است که میتوانیم به دیگران عشق بورزیم...
  • نسیم ....

گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود

  • نسیم ....

فکر نمی کنی این پوستین برایت کوچک باشد

دیگر گنجایش تورا ندارد ودر آستانه پاره شدن است.منتظر یک تلنگر است تا بترکد

اگر می خواهی بزرگ شوی باید پوست بیاندازی

مثل ماروگرنه زنده ای ولی کوچکی،مثل کرم

واگر قصد کوچکی داری همین پوستین هم از سرت زیاد است

این پوست مادی که تورا احاطه کرده فریبت ندهد

پوست واقعی تو افکار و اعتقادات تو است.برای رشد و قد کشیدن و فرار از این

پوستین مادی به چیزی برنده تر از چاقو نیازمندی.پس عملت را تیز کن

وبا عمل آن را بشکاف تا سلول های نو این شکاف را پر کنند.بگذر از این پوستین کهنه خودرا بیرون بکش.

  • نسیم ....

فقط دشمن ها هستند که همیشه حرف هم را بی هیچ کم و کاستی می فهمند

اغلب هم لبخندی چاشنی گفت و گویشان است.

دوستی همیشه با سوءتفاهم همراه است،عشق خیلی بیشتر...

از کتاب:نیمه غایب

  • نسیم ....

همراه با یوگا وجودتان شروع به جوشیدن کرده است که قبلا هرگز آن را تجربه نکرده اید

کیفیتی جدید در وجود شما ایجاد می شود دروازه ای جدید که شروع به گشوده شدن کرده است

شما تبدیل به شعله ای خواهید شد که مایلید هر چه دارید با دیگران شریک شوید

اگر عمیقا عشق بورزید به تدریج متوجه خواهید شد که عشقتان بیشتر و بیشتر کیفیت مدیتیشن را پیدا میکند

سکوتی ظریف وارد وجودتان میگردد.افکار مغشوشتان شروع به ناپدید شدن میکنند

فاصله هایی از سکوت به وجود می آیند...!و شما به ژرفای وجود خود دسترسی پیدا میکنید


آنچه هستیم، نتیجه چیزی است که بدان اندیشیده‌ایم

اگر کسی با فکری پلید سخن بگوید و یا عمل کند،درد و رنج به دنبالش خواهد آمد

اگر کسی با اندیشه‌ای پاک سخن گوید و یا عمل کند

شادی به سراغش می آید وهمچون سایه‌ای هیچگاه ترکش نخواهد کرد"بــودا"
  • نسیم ....

در کتاب دنیای سوفی

امروز مطلب بسیار مفیدی رو خوندم که،تنها چیزی که لازم داریم تا فیلسوف خوبی بشویم قوه ی شگفتی است

هان شگفتی چیست؟

کودکان این قوه را دارند.واین تعجب آور نیست.پس از گذشت چند ماه در زهدان،

پا به هستی کاملا تازه ای می نهند.ولی هرچه بزرگتر می شوند قوه ی شگفتی

خود را از دست می دهند می دانید چرا؟

کودک نوزاد اگر می توانست حرف بزند،شاید اولین چیزی که می گفت این بود

که به چه دنیای عجیب و غریبی آمده است.حتما دیده ای چگونه به دور و بر خود نگاه می کند

واز روی کنجکاوی به سوی هر چه می بیند دست دراز می کند.

رفته رفته همراه با واژه آموزی ذوق و شوق خود را بیان می کند

مثلا با دیدن سگ هاپو هاپو هاپو میکند!!!!

در صورتی که شاید ما سر در نیاوریم این همه های و هوی برای چیست

و بگوییم بعله بعله هاپوست آرام بنشین!

چرا ما این طور به هیجان نیامده ایم،چون که سگ زیاد دیده ایم.

این اشتیاق و بی تابی کودک شاید صدها بار تکرار شود

تا یاد بگیرد بی سرو صدا از کنار سگ یا فیل یا...بگذرد بچه در واقع مدت ها پیش از آنکه مدت ها زبان باز کند

و مدت ها پیش از آنکه فلسفی فکر کند به جهان عادت میکند و اگر عقیده مرا بخواهی میگویم چه حیف!

سوفی عزیز،دلواپسی من این است که مبادا توهم مانند بسیاری از مردم

چنان تربیت بشوی که جهان را بدیهی بشماری.

پ.ن:و اینگونه است یکی از بزرگترین معضل های انسان امروز که با دیدن زیبایی ها وشگفتی های جهان خلقت

به شگفتی و حیرت دچار نمیشود،و حتی احساسی ترین موضوع انسان را به قلقلک وادار نمیکند

یک حالتی از مردن در زمان زنده بودن بی تفاوتی محض!

و امور محسوس اطرافش آنچنان عادی و تکراری میشود که زندگی برایش معنایی معادل روزمره گی میابد...

  • نسیم ....

می نویسم با قلمی سرد

اما مرکبی گرم،که از تاروپود وجودم رنگ میگیرد

نه سیاه،سفید مثل رویاهایم

رویاهایی که به حقیقت نپیوست

ولی بی رنگ باقی ماند در پس خاطراتم

خاطراتی که در ایستگاه کودکی پیاده شد و دست مرا بی بهانه رها کرد...نسیم

پ.ن:روز قلم بر نویسندگان انگشت بارانی گرامی باد

  • نسیم ....