می نویسم با قلمی سرد
اما مرکبی گرم،که از تاروپود وجودم رنگ میگیرد
نه سیاه،سفید مثل رویاهایم
رویاهایی که به حقیقت نپیوست
ولی بی رنگ باقی ماند در پس خاطراتم
خاطراتی که در ایستگاه کودکی پیاده شد و دست مرا بی بهانه رها کرد...نسیم
پ.ن:روز قلم بر نویسندگان انگشت بارانی گرامی باد