خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

تا زنده ایم به هیجان بیاییم...

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۸ ب.ظ

در کتاب دنیای سوفی

امروز مطلب بسیار مفیدی رو خوندم که،تنها چیزی که لازم داریم تا فیلسوف خوبی بشویم قوه ی شگفتی است

هان شگفتی چیست؟

کودکان این قوه را دارند.واین تعجب آور نیست.پس از گذشت چند ماه در زهدان،

پا به هستی کاملا تازه ای می نهند.ولی هرچه بزرگتر می شوند قوه ی شگفتی

خود را از دست می دهند می دانید چرا؟

کودک نوزاد اگر می توانست حرف بزند،شاید اولین چیزی که می گفت این بود

که به چه دنیای عجیب و غریبی آمده است.حتما دیده ای چگونه به دور و بر خود نگاه می کند

واز روی کنجکاوی به سوی هر چه می بیند دست دراز می کند.

رفته رفته همراه با واژه آموزی ذوق و شوق خود را بیان می کند

مثلا با دیدن سگ هاپو هاپو هاپو میکند!!!!

در صورتی که شاید ما سر در نیاوریم این همه های و هوی برای چیست

و بگوییم بعله بعله هاپوست آرام بنشین!

چرا ما این طور به هیجان نیامده ایم،چون که سگ زیاد دیده ایم.

این اشتیاق و بی تابی کودک شاید صدها بار تکرار شود

تا یاد بگیرد بی سرو صدا از کنار سگ یا فیل یا...بگذرد بچه در واقع مدت ها پیش از آنکه مدت ها زبان باز کند

و مدت ها پیش از آنکه فلسفی فکر کند به جهان عادت میکند و اگر عقیده مرا بخواهی میگویم چه حیف!

سوفی عزیز،دلواپسی من این است که مبادا توهم مانند بسیاری از مردم

چنان تربیت بشوی که جهان را بدیهی بشماری.

پ.ن:و اینگونه است یکی از بزرگترین معضل های انسان امروز که با دیدن زیبایی ها وشگفتی های جهان خلقت

به شگفتی و حیرت دچار نمیشود،و حتی احساسی ترین موضوع انسان را به قلقلک وادار نمیکند

یک حالتی از مردن در زمان زنده بودن بی تفاوتی محض!

و امور محسوس اطرافش آنچنان عادی و تکراری میشود که زندگی برایش معنایی معادل روزمره گی میابد...

  • ۹۶/۰۴/۱۶
  • نسیم ....

نظرات  (۵)

مرده ی نفس کشنده ...
همه چیز عادی شده حتی نفس کشیدن ...
پاسخ:
واقعا...
  • سام نجفی نیا
  • این کتاب عالیه من وقتی می خوندمش واقعا هیجان زده شدم 
    پاسخ:
    بله خیلی کتاب مفیدیه...
    چشم برای پست جدید فونت و بزرگتر میکنم
    ما مردگان روی تخت خفته ایم که راه میرویم می خوریم و حرف میزنیم و روزهای خدا را فقط خط خط میکنیم...
  • ( ک) شباهنگ
  •  درود بانو ...
     این موضوع بسیار حیاتی سالهاست منو به خودش مشغول  کرده بود..
     در آخر به این نتیجه رسیدم که کودک در آن زمان در آغوش خداوند است
    و خداوند به وعده میده که تو را به دنیایی میفرستم که کمتر از بهشت
    ندارد ...و با دیدن هر چیز زیبا بیاد من خواهی افتاد... کودک تا زمانی که
     در رویای این سخن است باور براین دارد که خدا در اوست و او در خدا
     لیکن کم کم هرچه قدر به این دنیا دلبسته تر میشود از خدا دورتر میشود
     تا جایی که او را فراموش میکند و در زیبایی های این دنیا در گلها در حیوانات 
     حتی در خودش هم اثری از خداوند نمی بیند...برای برگشت به این حالت باید
    خیلی تلاش کرد و از خیلی چیز ها چشم پوشید ...تا وقتی مثلا با دیدن گلی
    زیبا ... اشک شوق به یاد خداوند از چشمت سرازیر شود و خدا را در اون گل 
    ببینی... یا مثلا وقتی تخم مرغی را می شکنی اون پرده هوا پر از اکسیژن 
     را که در ان‌میبینی... خدا را هم در آن میبینی اشک شوق از چشمت سرازیر 
    میشود ... بانو این مسئله در عین سادگی بسیار فلسفی است ... 
     ای کاش بزرگان ما اینطور بچه ها را هدایت کنند و نگذارند از خداوند
     دور شوند....خیلی حرف دارم بگم ... ولی در این مقال نمی گنجد 
  • نـــای دل
  • متاسفانه ایات و نشانه های الهی برایمان عادی شده..

    مطلب زیبایی بود..

    سپاس..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی