خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

خمار شب :

عاشق شو زیرا عاشق انسان است!

به حرمت شب زفاف!

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۷ ب.ظ

به حرمت باران هایی که بوی عشق میداد و درکوچه های کاهگلی یادمان می آورد که ما از خاکیم و دیگر نمی بارد

به حرمت حصیرهای روی شیشه که ناموس ها را از نگاه های بد درامان میداشت

به حرمت چرخ و فلک های آهنی که تداعی کننده چرخ روزگار بود

به حرمت محفل های دوستی های خالصانه که دیگر شکل نمی گیرد

به حرمت پرستوهای عاشق که از شهر کوچ کردند

به حرمت قلبهای مهربانی که حال تکه سنگی بیش نیستند

به حرمت آوای بق بقوی کبوترهای پشت پنجره که دیگر سکوت کرده اند

به حرمت نفس های دونفره که از یادگارش فرزندی خلف به جای می ماند

به حرمت عشق

به حرمت دوستی

به حرمت حضور

به حرمت رابطه ها

و حرمت خیلی چیزها که در قدیم حرمت داشت

وحال بی حرمتی شکل مدرنی از کلاس انسانیت شده

بیاییم حرمت ها را حرمت نهیم عاشق باشیم با آنکه می گوید از عشقی صادقانه

و اگر چیزی را شکستیم دعا کنیم دلی نباشد

وحال که ناخواسته درگیرشکستنش شدیم شکسته هایش را با مهر جمع آوری کنیم

با عذر خواهی پل بزنیم به ارتباطمان به دل عاشق بیچاره و

 ببوسیم زخماهایش را التیام ببخشیم و برایش زمزمه کنیم:

من تورا با جهانی از ثروت عوض نخواهم کرد ای مایه ی آرامش روح و روانم ...


اولین ماجرای عشقی ای که در این
جهان باید آن را به کمال برسانیم
رابطه با خودمان است
تنها پس از موفقیت در این رابطه
است که میتوانیم به دیگران عشق بورزیم...
  • ۹۶/۰۵/۱۱
  • نسیم ....

نظرات  (۶)

زیبا نوشتید و چرا اینقدر عشق برجسته می کنید !!!
پاسخ:
عشق موتور جستجوگر و گرم کننده ی بدن برا ادامه است ،بی عشق با چه انگیزه ای میتوان ادامه داد؟!
عشق به خدا
عشق به مادر
عشق به پدر
عشق به خانواده
عشق به عشق
نظر شخصی بنده است بی عشق نتوان زندگی کردن...
درسته !! ولی در جامعه ای نقش بازی کردن برای عاشقی عادی شده !!! نباید خودمون رو گول بزنیم !!!!!
پاسخ:
چرا گول وقتی خودت با خودت صادق باشی؟!
حتم بدون به عنوان یک مرد اگر صادقانه عشق بورزی زن که عشق جزو گوهره ی لاینفک وجودش هست رو به پات میریزه به کمال هم میرسی.مشکل این دوره از نامردی مرد نماهای زمانه است که به اسم عشق زنان جامعه رو به هرزگی وادار میکنند...میدانی چرا؟!
چون از تعهد میترسن و لاقیدی شده آرامش وجودشان
  • فرهاد بابایی
  • باران های عاشقانه محال نیست.حصیرهای پنجره های خانه هایمان خیال نیست.بق بقوی یاکریم های پشت پنجره در صبحگاهان عاشقانه ی بیدارباشمان تمام نیست.هنوز هم یاد چرخ و فلک آهنی آقا سید در هزارتوی کوچه های محله مان مرا یاد خنده های شادمانه ی مان می اندازد.هنوز هم ایمان دارم که شبهای شب نشینی هایمان پای ویدئو در تاریکی موشک باران و پناه گرفتنمان در پناه هم با قلب عاشقم بازی می کند.پیر شدیم اما به حرمت هرچه گفتید ، حرمت عشق،دوستی،حضور و رابطه ها را نگه می داریم و به قول شما این شیشه های شکسته ی دل را با آب دهانمان می چسبانیم باشد که باز عاشق شویم.

    همه ی این شبهای عاشقانه ی زفاف را حرمت می نهیم باشد که انسانیت را مرهم نهیم.

    زیبا نوشتید خانوم.زیبا

    پاسخ:
    سلام
    هم دوره سن و سال هایم
    آن دورانی که عاشقی گناه نبود و عشق انگی بر پیشانی نبود افتخاری بود برای دلی بی ریا...
    ماها بزرگ شده ی همان سالها هستیم.درود بیکران بر شما
    پاسخ:
    و باقی مانده های فسیل شده ی آن دوران...ممنون از حضورتان
  • فاطمه نظری
  • :)
    پاسخ:
    شکلک لبخند به چى؟!
  • فرکانس انار
  • سلام

    زیبا بود... اولین عشق ... رابطه با خودمان

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی