به حرمت شب زفاف!
به حرمت باران هایی که بوی عشق میداد و درکوچه های کاهگلی یادمان می آورد که ما از خاکیم و دیگر نمی بارد
به حرمت حصیرهای روی شیشه که ناموس ها را از نگاه های بد درامان میداشت
به حرمت چرخ و فلک های آهنی که تداعی کننده چرخ روزگار بود
به حرمت محفل های دوستی های خالصانه که دیگر شکل نمی گیرد
به حرمت پرستوهای عاشق که از شهر کوچ کردند
به حرمت قلبهای مهربانی که حال تکه سنگی بیش نیستند
به حرمت آوای بق بقوی کبوترهای پشت پنجره که دیگر سکوت کرده اند
به حرمت نفس های دونفره که از یادگارش فرزندی خلف به جای می ماند
به حرمت عشق
به حرمت دوستی
به حرمت حضور
و حرمت خیلی چیزها که در قدیم حرمت داشت
وحال بی حرمتی شکل مدرنی از کلاس انسانیت شده
بیاییم حرمت ها را حرمت نهیم عاشق باشیم با آنکه می گوید از عشقی صادقانه
و اگر چیزی را شکستیم دعا کنیم دلی نباشد
وحال که ناخواسته درگیرشکستنش شدیم شکسته هایش را با مهر جمع آوری کنیم
با عذر خواهی پل بزنیم به ارتباطمان به دل عاشق بیچاره و
ببوسیم زخماهایش را التیام ببخشیم و برایش زمزمه کنیم:
من تورا با جهانی از ثروت عوض نخواهم کرد ای مایه ی آرامش روح و روانم ...
جهان باید آن را به کمال برسانیم
رابطه با خودمان است
تنها پس از موفقیت در این رابطه
است که میتوانیم به دیگران عشق بورزیم...
- ۹۶/۰۵/۱۱